- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام
کوفه چه شد که بوی غریبی به خود گرفت پیمان شکست و رنگ فریبی به خود گرفت ایمان خلق، حال عجیبی به خود گرفت بال فرازشان چه نشیبی به خود گرفت این حرف تلخ، سرخط اخبار کوفه شد مسـلم غـریب ماند و گرفـتار کوفه شد هجده هزار نامه؟! کسی محضرش نماند بعد از نماز هـیچ کسی در برش نماند نفرین به هرکه آمد و پشت سرش نماند اصلا چه شد که هیچ کسی یاورش نماند؟! اینها که لاف عشق علی میزدند و بس! حرف از جهاد پای ولی میزدند و بس! لعنت به هرکسی که به قولش وفا نکرد از غربت حسین و سفـیرش حیا نکرد در را به روی مـسـلـم آزاده وا نکـرد اجـر سـفـیـر خـون خـدا را ادا نـکـرد حتی کسی نخواست به او آب و نان دهد یک پیرزن مگر که به مسلم امان دهد فـریاد یا عـلـی زد و رو به سپـاه کرد کوفه دوباره رزم عـلی را نـگـاه کرد هرکس رسید روبه رویش اشتباه کرد با زور بازویش همه را زابه راه کرد پـیکـار میکـنـند، حریـفـش نـمیشوند هر کار میکـنـند، حریفـش نمیشـوند آخر به خدعه خسته و بیحال، اسیر شد در آن همه شلوغی و جنجال اسیر شد تـشـنـه میـان گـودی گـودال اسـیر شد یاد رباب و زینب و اطـفـال اسیـر شد این از تـمـام غُـصه حکایت کند فـقـط بـایـد به ابن سـعـد وصیت کـنـد فـقـط خیره به سوی محمل ماه و ستاره بود گـریان یـار بر روی دارالـعـماره بود تا آخرین نفـس پی یک راه چـاره بود دلواپـس رباب و غـم شیـرخـواره بود جانم فـدای آن لب و دنـدان خـونیاش شد یا حـسیـن زمـزمـههای درونیاش آمد تـنـش بدون سـر از آسـمـان فرود پا میکـشید روی زمین با همه وجـود مثل حسین هیچ کسی محـضرش نبود تا روز حشر بر بدنش رحمت و درود جسمش به روی خاک شکسته شکسته شد رأسـش روی بلـندی دروازه بسته شد با این همه کـسی بـدنـش را نـمیدرید دیگر کـسی محـاسن او را نمیکـشـید بر سینهاش چه خوب که اسبی نمیدوید اصلا چه خوب شد به خدا دخترش ندید پـای کـسی به صـورت او آشـنـا شود جسمش به روی خاک بیابان رها شود
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت
حاضرم غربت ببـینم بیـشتر اما تو نه دربه در باشم دراین کوه و کمر اما تو نه حاضرم بین صدای طبـلهای کوفـیان محتضر باشم من از داغ پسر اما تو نه حاضرم وقتی سرم خورجین به خورجین میرود در تـنور خانه باشم تا سحر اما تو نه حاضرم وقتی که در بازار کوفه غلغله ست داغ ناموسی ببـیـنم بر جگـر اما تو نه حاضرم صد اسب از روی تن من رد شوند پیکرم در خاک باشد بیسپر اما تو نه
: امتیاز
|
مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام
کوفی چه پست و کوفه عجب بیوفا شده مهـمـان کوفه در به در کـوچهها شده درهای خانهها به رویش بسته شد، ولی درهـای درد و غـصه و اندوه وا شده تا بنگرد ز مکه به سربازیاش حسین بـالای بـام، از تـن او ســر جـدا شـده طـوعه! سر تو باد سـلامت، بیا بـبـین لب تـشـنه میـهـمان عـزیزت فـدا شده هانی کجـاست تا نگـرد بین کـوچـهها مهـمـان او تـنـش سپـر سـنگها شـده آتش به فـرق مـسـلم مظـلـوم ریخـتـند اینگونه احـتـرام ز مهـمـان کجا شده؟ باید گریست بر دو عـزادار کوچکـش زندان کوفه قـسمت صاحب عزا شده ای دوستان به دخـتر مسلم خـبر دهید گـوئـید کـوفـه بر پـدرت کـربـلا شـده با آنکه شد کـشیـده تـنـش بین کوچهها قـبـرش به کـوفه کـعـبه اهـل ولا شده تا اشکها به ماتم او سیل خـون شود )میثم( ز سوز سینه مصیبت سرا شده
: امتیاز
|
مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام
در شهر کسی نیست عـزادار نباشد مَحرم نشود چـشم گر آب دار نباشد بی نام تو هرگز گرهی واشدنی نیست با روضه تو معـجـزه دشوار نباشد در حلقۀ زنجیر تو نوکر شدنی نیست هرکس که در این ماه گرفتار نباشد قدر دو کلاف اشک نوشتم که بگویم اربـاب بـعـید ست خـریـدار نـبـاشد هر جای جهـان سفرهای افتاد ندیدم دست پـسر فـاطـمه در کـار نـباشـد گاهی ته یک چاه خودش اول راه ست یـوسف نـشود تا سـر بـازار نـباشد گـفـتم سر بازار دلـم رفت به کـوفه مسـلـم به چه امـیـد سـرِ دار نبـاشد جایی که همه در پی خلخال یتیماند جــای نـــوۀ حــیــدر کـرّار نـبـاشـد امکان لگد برتن و پهلو و کمر هست حتی اگـر اینجـا در و دیـوار نـباشد شیطان سر انگشت سنان معجزه دارد مردی که سه شعبه بزند جایزه دارد
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت
در کـوچه بیکـس و، تـنها روانهام در اوج غـربت است، سیر شبانهام در کـوفـه یـاد تـو، مــاه یـگــانــهام این شـهـر بـیحـیـا، شـد آشـیـانـهام هـر دم کـنـم نـدا، کـوفـه میا حسین درهای خـانه را، بر من بـبـسـتهاند از آل مصطفی، حرمت شکـستهاند من وارث عـلـی، در کـوفـۀ غــمـم بییاور و غریب، در شهـر مـاتـمم مردی نبود و من، مهـمان یک زنم شب طی شد و رسید، پایان مانـدنم من یک تـنه به یک، لشکـر برابرم شهری ز دشمنان، شوریده بر سرم اکنون به روی بام، بـنـمـا نـظارهام سـوسـوی یـاد تـو، بـاشـد سـتـارهام
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت
از ســرِ دار بـه دلــدار نـگـاهـی دارد آه این مرد چه چـشمان پُـر آهـی دارد زیر لب زمزمه دارد که گرفـتار شدم به ره مکـه هـر از گـاه نگـاهـی دارد مثل حیدر دلش از کوفه به درد آمده است روی بام است ولی میل به چاهی دارد با لب پُر ترکش غـرق تـمـنا میگفت: سخن آخـر من، سوی تو راهی دارد؟ همۀ حرف من این است میا کوفه حسین کوفـه بهـر تـو خـیـالات تـبـاهی دارد تو به همراه خودت اهل و عیالی داری کوفه امـا سـر راه تو، سـپــاهـی دارد بیـشـتر از هـمه دلـواپس زینب هـستم بـیـن این قـوم مـپـنـدار پـنــاهـی دارد
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت
تن بیسر شده چون بیکس و بییار شود بـازى دسـت اراذل ســر بـازار شـود تـرسم این است بـلایى که سر من آمد بین گـودال سرِ جـسم تو تکـرار شود من ندیدم سرِ خونى نشده در این شهر کـودک و پـیر کسى وارد دربار شود
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت
ز درد غربت تو شهر،غرق آهم شد نگـاه گـرمِ تو از دور در نگاهم شد همین که نام تو بُردم شکست دندانم سـلام دادم و تـنها هـمین گـناهم شد چه زود مـردم کـوفه عـمارتم دادند بلـند مرتبه قصری که قـتلگـاهم شد وفـای امّت کوفی نماز مغـرب بود عـشا نـیامده این قـوم سـدّ راهـم شد
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت
کوفه همان شهری که مسلم کوچه گردش بود کوفه همان شهری که تنها طوعه مردش بود یک پـیـر زن تـنهـا پـنـاه نالـههایم بود خون دل و اشکِ بصر تنها غذایم بود ایـنـهـا فـقـط آقـا بــیـا آقـا بــیـا کـردند بیعت شکـستـند و مرا تنها رها کردند شهـر ریـا و فـتـنـه و عـیـاش ها کوفه پُر گـشته از ولگـردها کلاش ها کوفه چیزی که من دیدم ریا و بیحیایی بود ظاهر خـدایی بود باطن بیخدایی بود گـفـتم بیا آقا سـفـیـرت را حلالـش کن نعـم الامیری و اسیرت را حلالش کن دیگر رسیده جان من بر لب پـشـیمانم آقا به جان خـواهرت زینب پـشـیـمانم آقا به جـان مـادرت جـان عـمـوی من بـرگـشـتـنت گـشـتـه تـمام آرزوی من برگرد تا روی سرِ خود سایبان داری تا یک قمر دور و بر این کاروان داری مـسـلم فـدای قامت اکـبـر شود برگرد زود است آهوی حرم بیسر شود برگرد اینجا کسی فکر تو و نیلوفرانت نیست اینجا بجز شمشیر چیزی میزبانت نیست بیسـر شـدن پـای تو آقـا آرزویـم بود در لحظۀ آخر دو چشمت روبرویم بود من از سـر دارالامـاره داد خواهم زد تنها فـقـط اسم تو را فـریاد خواهم زد تـقـدیـر مسلم تـشـنـگی بود و لب پاره سـر بـر در دارالامــاره تـن به قـنـاره
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت
گریههایم میشود از شـرمساری بیشتر هر دقـیقه میشود این بیقـراری بیشتر جای این زخم زبان ای کاش تنها میزدند طعنه از هر تیغ دارد زخم کاری بیشتر هرچه سنگین میشود بار خجالت در دلم میشـود بـاریـدن ابـر بـهـاری بـیـشـتر بیشتر در کوچه سنگش میزنند این بامها هرچه میآید به کوفه صوت قاری بیشتر هر قَـدر من نا امیـدم در میان شهر غـم حـرمـلـه دارد ولی امـیـدواری بـیـشـتر خارِ در چشمم اگر چه تیغ هاشان شد ولی از سه شعبه میرود بر چشم خاری بیشتر گرچه در دارالعماره خون من را ریختند از سرم هر کوچه دارد یادگاری بیشتر از اسیری خودم در کوفه فهمیدم حسین میکشند اینجا عزیزان را به خواری بیشتر
: امتیاز
|
مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام
نـفـس کـشیـدن او به شماره افـتـاده کـنار چـشـم کـبـودش سـتاره افـتاده بزرگ مردی خود را به او نشان میداد همین که طوعه پی راه چاره افتاده کنار غربت اشکش مکرراً ذکر… حـسـین گـوشۀ لـبهای پـاره افتاده اذان شد و سرش از پیکرش زمین افتاد شـبـیه طـفـل که از گاهـواره افـتاده اذان ظهر شد و پیکـر بدون سرش بـه زیـر سـایـۀ تـلـخ مـنـاره افـتـاده فقط به خاطر افتادن حسین ز اسب سـرش ز سـردرِ دارالإمـاره افـتاده
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت
دل بیقـرار من میتپد از فراق یاری که نوشـتهام بـیاید، به دیـار بیقـراری چو به عشق پا نهادم، همه هستیام فنا شد تن من به تیغ و شمشیر و سرم به چوب داری دل من ز بیوفایی، سر من ز سنگ کینه بشکستهاند هر دو ز بلای عشق، آری ز لبم بود روان خون شبیه یم به کاسه ز دو دیدهام روان اشک شبیه آبشاری دل من بسوزد از آن که به اهل بیت عصمت بزنند سنگ از بام نکـنند غـمگـساری شب و روز کاروانت چو یکی شود به کوفه تو به سویشان نظاره ز فراز نیزه داری
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت
در آسمان بیکسیام یک ستاره نیست غربت نشین کوفهام و راهِ چاره نیست طوفان کینهها شده راهی در این دیار دریای غـصههای دلم را کناره نیست آه ای حسین فاطمه برگرد از این مسیر در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست جایی که نور حق به دلِ مردمش نرفت جای طلوعِ نورِ تو ای ماهـپاره نیست از عهد خوش مرا به بلندی کشاندهاند مهمان که جای او سرِ دارالعماره نیست کس نیست گوید این سرِ مهمانِ کوفه است جای تـنـش دگر سرِ میخِ قـناره نیست این حـرف آخـرم نکـند بـشـنود رباب حتی که رحمشان به سرِ شیرخواره نیست
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت
مـنـم تـجـسّـم شـیـری به دام افـتـاده به دام جـمـعـیـتـی بـد مــرام افـتـاده چنان پُراست شکمهایشان زمال حرام که از سر هـمه عـشـق امـام افـتاده هجوم زخـم به جانم نـشـسته و بدنم شـبـیـه فـاطـمـه در ازدحـام افـتـاده میان شهر مسلمان نـمای مُسلم کش غریب در مـلاء خاص وعام افتاده چه خوابها که برای عقیلهات دیدهاند زبـان بـرای بـیـان از کـلام افـتـاده زبس هوای تو را پروراندهام درسر که از تـنـم به هـمـیـن اتـهـام افـتاده منم که باهمۀ جان به شوق پابوست سـلام کـرده و از روی بـام افـتـاده هـزار شکـر میمـیـرم و نـمیبـیـنم به خاک، جـسم تو بیاحـترام افتاده
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت
وقـتی نـفـس از سیـنه بالاتـر نـیـاید جز هِق هِق از این مردِ غمگین بر نیاید خـیـلی بـرایِ آبـرویم بـد شد ایـنجـا آنـقـدر بـد دیـدم که در بـاور نـیـاید در را خودم بر رویِ دشمن باز کردم گـفتم به طوعه تا که پشتِ در نیاید سوگند خوردم در مدیـنه بعدِ زهـرا خـانـمِ خـانه پـشتِ در دیـگـر نـیـاید دیر است اما کاش میشد تا عـقـیله شهرِ تـنـور و خار و خاکـستر نیاید بر پُشتِ دستم میزنم دیدی چه کردم هرکـس بـیـاید مـادرِ اصـغـر نـیـاید ای کوفه باتو آرزویم رفت از دست بـیآبـروها آبـرویـم رفـت از دسـت از بس که زخمم میزدند از حال رفتم بـینِ جـمـاعت بودم و گـودال رفـتم با سنگهای خود سرِ من را شکستند انگشتِ بیانگـشـترِ من را شکستند وای از دلِ زینب چه میآید سرِ او وقتی که انگـشتر زِ دستت در نیاید یا لااقـل دنـبالِ این هـشـتاد خـانـوم نـامـحـرمی با خـیـزرانِ تَـر نـیـایـد بالا سرت وقتی که گودالت شلوغ است هرکـس بیـاید کـاشـکی مـادر نـیاید
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت
من پیک عشق هستم و نامه بر حسین دوم فــدایـی حــرم خــواهــر حـسـیـن لـب تـشـنـهام ولی نـزنـم لـب بـه آبـها سیراب میشوم فـقـط از ساغر حسین گرد و غبار چهرهام امضا نموده است مسلم جبین نسوده به غیر از درِ حسین فـطرس کجاست تا بـبـرد این پیام را؟ بـاید سـلام من بـرسـد محـضر حسین دلـواپــسـم بـرای الـنــگـوی دخـتـرش دلـواپـس ربــودن انـگــشـتـر حـسـیـن مثل تـنـور لحـظـه به لحـظـه گـداخـتم نـقـشـه کـشـیـدهانـد بـرای سـر حـسین روی قـنـاره تـشـنۀ صوت حجـازیام تا که علم شود نوک نی مـنـبـر حسین پـائـین پـای اکـبـر او مـدفـن مـن است در کـوفـه نیست مـقـبـرۀ نوکـر حسین
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت
تـنهـاتـرین غریب کجایی پسر عمو کُـشته مرا هـوای جـدایی پسر عمو زخـمـیتـرین سـتـارۀ دارالامـارهام آمـادهام بـرای رهـایـی پـسـر عـمـو فریاد میزنم که به اینجا سفـر نکن دیگر مرا نمانـده صدایی پسر عمو امشب همه فدایی و فردا همه فرار! در عهد کوفه نیست وفایی پسرعمو از بچههای فاطمه فرمان نمیبـرند اینجا اسیر جور و جفایی پسر عمو یک پیر زن به داد دل خستهام رسید بر زخم من رسانده دوایی پسر عمو شرمندهام از این که نوشتم بیا حسین دارم به لب دعا که نیایی پسر عمو راهـی شـده دلـم به تـمـنـای دیـدنت بـا کـاروان کـربوبلایی پسر عمو بختش بلند آنکه دلش جای عشق توست مسلم ستارهای به بلندای عشق توست
: امتیاز
|
مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام
سلام ما به حسین و سفـیر عـطـشانش که در اطاعت جانان، گذشت از جانش به آن غریبترین سربهدار وادی عشق به مسلم بن عـقیل و دو نـور چشمانش به عزم شب شکن و همّت علیوارش به صبر و قوّت قلب و شکـوهِ ایمانش میان معرکه، چون کوه محکم و نستوه ستاده در بَرِ اهـریـمنان به کف جانش تمام شهر پُر از دشمن است و میبارد نفاق و فـتـنه ز بارو و بـام و ایـوانش در آستان مُحرّم، به خاک و خون غلتید منای کـوفـه بـبـیـنـید و عـید قـربانـش طـلایـهدار بــزرگ قــیــام عــاشــورا فـدای نهضت سرخِ حسین شد، جانش
: امتیاز
|
مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام
شهر در امن و امان است همه خوابیدند مردمـانی که غـریـبی تو را می دیـدند صبح شمشیر کشیدی و رجز میخواندی لشگری رو به رویت بود و همه لرزیدند همه گـفتند علی دست به شمـشیر شده وَه که بین تو و حیدر همه در تردیدند یا علی گفتی و گفتی که علی بود یکی این جماعت همگی منکر این توحیدند میهمان بودی و از بام تو را سنگ زدند چـقَـدَر بـهـر پـذیـرایـی تو کـوشـیـدنـد وقت بیعـت تو طبیب تب کوفی بودی صبح اما هـمگی نـسخـۀ تو پـیچـیـدنـد گریه میکردی و گفتی که میا کوفه حسین همه بر حرف پُر از گریه تو خندیدند شب تو را از کف پایت به سر دار زدند و ملائک هـمگی پای تو را بـوسیـدند
: امتیاز
|
ذکرهای سقائی شهادت حضرت مسلم بن عقیل و فرزندان او
پخش سبک ۳ (به سبک دل تو را من اگر شکستم ) دو طفل بی کس، ز مسلم زار به دست حارث، شده گـرفـتار ز ظـلـم آن خـصـم آل اطـهـار گـفـتند او را، به چـشم گـریان ************* بند دوّم ************* ای دشمن دون، رحمی به ما کن یتیم و زاریم، خوف از خدا کن بـابـا نـداریـم؛ مـا را رهـا کـن مکُش تو ما را، در این بیابان **شعر از: محمد مسکین** ******************************************** پخش سبک ۱۶ ( به سبک : شه دین به همره یاوران) دو عـزیـزِ مـسـلـمِ مـه لـقـا (۲) دو غــــریـب وادیِ نــیـــنــــوا دو نــهــال گــلــشــن کــربــلا شـده پــرپـر از سـتـم ای خــدا ********** بند دوّم ********* دو اسیر دست جـفا و کین (۲) دو صغـیر و کودکِ دل غـمین دو یـتـیـم و بیکس و بیمعـین دو حـزیـن مـضـطـر و مـبـتلا **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** پخش سبک ۲۲ پخش سبک ۳۹ ( به دو سبک مختلف) یـتـیـمان مـسلـم، ز مـاتـم حـزیـنـنـد ز داغ پـدر، سـوگـوار و غـمـیـنـنـد ز هجـران مادر، به محنت قـرینـند به غربت جان در راه دین میسپارند(۲) ************** بند دوم ************** صغـیر و غـریب و بـدون معـیـنـند بـه کـوفـه اسـیـر عــدوی لـعـیـنـنـد فــدائـی مــظـلــومـی شــاه دیــنــنـد به غربت جان در راه دین میسپارند(۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** پخش سبک ۲۹ فرزندان مسلم دو عـزیزِ نـازنین (۲) مَـه جـبـین و بیقـرین یــادگــارِ مُــسـلــمـنـد آن سفـیرِ شاهِ دین (۲) «هر دو زار و مضطرند دل غمین مـادرند»(۲) ********** بند دوّم ********* دو یتـیمِ دل غـمین (۲) بـیپـنــاه و بـیمـعـین دو گــلِ مـــحـــمّــدی پرپر از جفا و کین (۲) «هر دو زار و مضطرند دل غمین مـادرند»(۲) ********** بند سوّم ********* کـودکـان نازنــیـن (۲) بی پـنـاه و دل غـمـیـن یـــادگــار مــسـلـم آن جان نـثار بی قـرین (۲) «عـتـرت پـیـغـمـبـرند دل غمین مادرند» (۲) ********** بند چهارم ********* نـو گـلان بـاغ دین(۲) پـرپـر از جـفـا و کین بـی گــنــاه و نــاتـوان زار و بی کس و حزین(۲) «عـتـرت پـیـغـمـبـرند دل غمین مادرند» (۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** پخش سبک ۴۴ (به سبک: حسین جان حر نالانم) تو ای مسلم، بیا بنگر(۲) دو طفلانت، چو گل پرپر ز هجـرانت، به چـشم تـر به دل دارند، غم مادر(۳) ********** بند دوّم ********* شده کـوفـه، چو غـم خانه بـــرای آن، دو دُردانـــــه فـــدا کــردنــد مـــردانـــه چو جان در دین پیغمبر(۳) **شعر از: محمد رنگچیان** ********************************************
: امتیاز
|
زبانحال مسلم بن عقیل با امام علیه السلام
روی تو را به چشم دل، از سر دار دیدهام جانب مکه پر زند جان به لب رسیدهام حرمت جان شکستهام در دل خون نشستهام تا که به دست بستهام نار غمت کشیدهام دیده به شعله دوختم لحظه به لحظه سوختم هستی خود فروختم عشق تو را خریدهام تن به قـضا سپـردهام منّت تـیـغ بـردهام بلکه تو خـندهای کنی پای سر بـریـدهام تا بزنم ز زخم تن بوسه به خاک مقدمت کوچه به کوچه میرود جسم به خون طپیدهام از سر بام بر زمین چون تن خود نیفکنم؟ من که ز خاک کوچهها بوی تو را شنیدهام هست امیدم از درت بعد تو نزد خواهرت شود کـنـیـز دخـترت دخـتر داغـدیـدهام از تو جدا نزیـستم پیش رویت گـریستم من سـر دار، نـیـستم نـزد تو آرمـیـدهام
: امتیاز
|